قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت هجده
زمان ارسال : ۳۲۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
تمام شبی را عزتی و نوعروسش توی حجله بودند نشستم و فکر کردم. از آن بهت ده روزه بیرون آمده بودم. تا به آن روز فکر میکردم زن گرفتن عزتی کابوسی تلخ است. اما تا دیدم که دست تازه عروسش را گرفت و به خانه آورد فهمیدم حقیقتیست هزار بار تلختر از کابوس.
به خود گفتم: نازخاتون ببین که روزگار با دسیسه عمه پستفطرتت حقت را دزدیده، میتوانی بنشینی و زانوی غم بغل بگیری و مسخره سر و همسر شوی، میتو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
ممنونم
۱۰ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
ممنونم
۱۰ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
ممنونم
۱۰ ماه پیشAa
00👏👏👏👌💐
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
❤❤❤
۱۰ ماه پیشاسرا
00اگه بچه داربشی که طوباخوش یمن میشد واقعاافکارچقدرمنفی نگرن
۱۱ ماه پیش
ایلما
10عالییی🤩